یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

یاسمین

یک پست پر از عکس

برای اینکه تبعیض قائل نشم اول عکسهای توی گوشی خودم رو میذارم برات تا بعد ددی خان   افطاری خونه آقاجون اینم سهم غذای یاس   تا لباسشویی رو روشن میبینی میری میشینی نگاش میکنی   ببخشید مامان دیگه شلوارت از این بالا تر نمیرفت !!!   دخملی ها با لباسهای مامان دوز الهی بگردم آبجی نازی این روز اینقدر حالش بد شد که بردیمش بیمارستان و سرم و اینا تا خوب شد الهی هیچ وقت مریض نشید انشالله     یاسی در حال آش خوردن !   یاسی لالا ...
25 مرداد 1392

اولین قدمهات

سلام دختر گلم هرچی از شیطنتت بگم کم گفتم ماشالله اول از همه بگم دو روزی هست دو سه قدم بر میداری هزار ماشالله و کلی خودت و ما ذوق میکنیم شکر خدا بهتر میتونم بهت غذا بدم یکم آروم میشینی تا غذاتو بخوری قبلا اصلا نمشد بهت غذا بدم ماما بابا رو کامل میگی ماشالله دالی بازی میکنی و صداتو نازک میکنی میگی : دااااا وقتی رو تاب نشستی میگی : تااا تااا وقتی خوراکی میکبینی یه وقتها تا زیر سفره رو میندازم میگی : ب ب ماشالله به دختر خوبم که زود حرف میزنه و انشالله زودی هم کامل راه بری از همین تریبون از بابایی خواهش میکنم عکسها رو از گوشیش بریزه رو کامپیوتر بتونم براتون عکس بذارم بابایی یه کاری نکن برم تو برنامه ماه عسل شرکت کنم که آقامون عک...
25 مرداد 1392

شیطونی خواهرانه

سلام   چند روز پیش تو آشپزخونه مشغول درست کردن افطاری بودم  چندباری از نازی پرسیدم آبجی کجاست گفت پیش منه داریم با هم کارتون میبینیم بعد که اومدم بیرون این صحنه ها رو دیدم همه متکاها رو ریختید رو زمین با پفکم از هم پذیرایی کردید و با سی دی بازی مشغول بودید !     ...
21 مرداد 1392

یاسمین خانم چه کارهایی بلد شدی ؟

خوب قند عسل از چی بگم برات   یه کار جالبی که یاد گرفتی دالی کردنه الهی فدات بشم نفسم اینقدر قشنگ دالی میکنی سرت رو میاری روی شونت محکم برمیگردونی رو اون یکی شونت میگی دایی   یعنی هر جا نازنین زهرا جون باشه دنبالشی عین فنر که از جا در میره میدویی میری سمتش و روزها کلی باهاش بازی میکنی و صدای خندتون خونه رو پر میکنه   از غذا خوردنت بگم وای اصلا نمیتونم بهت غذا بدم همش یا دست پرت میکنی یا غذا رو میریزی یا با هزار زحمت که بهت غذا دادم پوفش میکنی بیرون به بابایی میگم دخترای من به لطف خدا زندن اصلا جفتتون غذا نمیخورید و من غصه میخورم   یه کار خوب دیگه هزار ماشالله چشم نزنم خیلی به بابایی عادت کردی و وابسته ای من...
14 مرداد 1392

خدایا شکرت

سلام دختر گلم امروز 9 ماه و 10 روزه تو رو دارم تقریبا یه نی نی تو شکم مامانش این قدر میمونه و بعد دنیا میاد یعنی از هیچی همه چی میشه و بعد میشه همه دنیای بابا مامانش و بعد از لحظه بدنیا اومدن یه نی نی کوچولو پدر و مادرش از هیچی به همه چی میرسن میشن بابا میشن مامان لحظه هایی رو تجربه میکنن و پاش ذوق میکنن که شاید تا دیروز اگر از زبون کسی میشنیدن براشون معنی نداشت تجربه ای از لذتش رو نداشتن باورت میشه اولین لبخند یه نی نی اولین غلط زدن اولین نگاه معنی دار اولین لحظه نشستن و هزار اولین دیگه ... چقدر شیرینن چقدر آدم انتظار میکشه تا ببینشون خدایا شکرت خیلی شکرت خدا جون که این لیاقت رو بهم دادی تا این همه شیرینی رو تجربه کنم خدایا ممنون خدا جو...
14 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد